بسم ربّی...
هر لحظه ی این روزها خدارو شاکرم بابت خانواده ی خوبی که دارم...
حال این روزگارم مثل کسیه که داره تو رحمت خدا غرق میشه...
چقدر دوست دارم این غرق شدن رو...
چقدر ناشکر بودم...چقدر...
کاش ببخشه منو....کاش...
لحظه های درد و شادیهای ساده
جایی برای ثبت افکار و روزگارم...
گاهی نوشتن راهیست برای کسی که هیچ راهی ندارد...
و گاه پنجره ای که میتوانی به هرسو بازش کنی...
بایگانی
- فروردين ۱۳۹۳ (۹)
- اسفند ۱۳۹۲ (۷)
- بهمن ۱۳۹۲ (۴)
- دی ۱۳۹۲ (۵)
آخرین مطالب
- ۹۳/۰۱/۳۰تنهایی
- ۹۳/۰۱/۲۶هعی!
- ۹۳/۰۱/۲۵حال بد رفیقم
- ۹۳/۰۱/۲۱تمدن و فرهنگ در اتوبوس
- ۹۳/۰۱/۲۰رفقای خوب
- ۹۳/۰۱/۱۹نوع نگاه
- ۹۳/۰۱/۱۹پیران جوان نما
- ۹۳/۰۱/۱۶سخت..
- ۹۳/۰۱/۱۱سلامی نو
- ۹۲/۱۲/۲۵عاشقی
پیوندهای روزانه
قانون دائمی و اصلی زندگیم
اینه که
همیشه شخص خاصی هست که اوج شادیت رو خراب کنه!!!
مگه اینکه خلافش ثابت شه!!!
والا!
بسم ربّی...
خونه ی ما و خونواده ی ما این روزها بهترین روزهاش رو میگذرونه...
من دوباره خاله ی یه فرشته کوچولو به اسم فاطمه شدم!عجب حسیه این حس خاله شدن!!!!ممنون خدا!:)
عقد و عروسی هم به راهه الحمدلله!!!
گاهی حس میکنم من چقدر بدم و خدا...چقدر خوب!واقعا چه لطفی بوده که خدا در حقم نکرده؟!!
لحظه های این روزها هم منو خوشحال میکنه هم ناراحت...خوشحال از تمام اتفاقات خوب در حال افتادن و ناراحت از تمام بد بودن هام!!:(
امتحانام بلخره تموم شد!!
حالا رسالت اجدید این چند روزه شروع شد؛
دعا برای نیفتادن!!!:))
واقعا از اعماق وجودم ذوق زده ام!!!!از بس که دوران امتحانا هر روزش قد یه ساله!!
والا!